از سر لج بازی افتادم به جان زندگی
زندگی هرگز نکردم، در زمان زندگی
دل به دستت دادم و حالا خودم فهمیده ام
دل شکستن می شود گاهی زبان زندگی
من که خود کوهی ز گل های پریشان بوده ام
خود پریشانم کنون در بوستان زندگی
هر کسی از بوستان دل گلی بر چید و رفت
خار ها مانده برای باغبان زندگی
گاه می گیرد زمان، چیزی برای امتحان
وای اگر که عشق باشد امتحان زندگی
تو اگر چه باز می گردی ولی رفتی زیاد
چون فراموشیست تنها ارمغان زندگی
نوش دارویی که بعد از مرگ می ایی، عزیز
مرگ پایانیست بر هر داستان زندگی
#حمید_رفائی
درباره این سایت